سناریو ^^

#درخواستی
کارکتر:ایزانا
موضوع:اولین آشنایی
ـــــــــــــــــــــــ بزار اول زندگیتو باهاش توضیح بدم ــــــــــــــــــــــ
ایزانا یه پادشاهه. پس قطعا همرو به چشم خدمتکارش میبینه کلی تو فرق داری.
تو ملکه عزیزشی و خیلی بهت اهمیت میده ولی شاید خیلی بروز نده چون دلش نمیخواد تورو از دست بده
••••••••••••شروع سناریو••••••••••••
اسم تو:یورا
ویو بنده ◖⚆ᴥ⚆◗:
یورا داشت توی خیابونای شیبویا قدم میزد. به پارک()رسید. دید چندتا گربه جمع شدن اونجا. دویید سمت پارک و خیلی ذوق زده شده بود.
یورا:گورباححححح طاطتزتعینایبتطتطتفطتیزنارتدنوازیس
ویو ایزانا:
داشتم راه میرفتم که یهو دیدم یکی داره وسط خیابون میدوعه. یه دختر با موهای مشکی و رگه های آبی یخی و چشمای سبز که یه هودی صورتی با شلوار مشکی پوشیده بود. رو هودیش یه علامت شبیه علامت گوشواره هام بود. تعجب کردم آروم رفتم دنبالش. دیدم نشسته و داره یه گربه ناز میکنه که عین خودش بود. نمیدونم چرا ولی دوست داشتم باهاش حرف بزنم
ویو نویسنده:
ایزانا:هی دختر کوچولو
یورا:دختر کوچولو عمته
ایزانا:هی هی منو نمیشناسی؟
یورا:پادشاهی چیزی هستی بخوام بشناسمت؟مثلا بشناسمت که چی؟
ایزانا:نه خیلی خوب رو داری خوشم اومد. آره من پادشاهم. پادشاه تنجیکو. نکنه میخای بگی تنجیکو عو نمیشناسی؟
یورا:یجور حرف میزنی انگار چه چیز مهمیه چرا باید بشناسم؟
ایزانا:هی بچه پرو شجاعت خوبه ولی نه برای همچی پس یذره پرو نباش
یورا:نظرت چیه بجای زر زر بگی کی هستی
ایزانا:نشون دادن گوشوارش و هودی یورا*علامت روی لباس تو مث اینع
یورا:آخییییییی چه باحال...هی سفید برفی تنجیکو چیه؟
ایزانا:خندیدن*بچه پرو...تنجیکو قویترین گنگ شیبویاس...منم رهبرشونم
یورا:پشم...چیززز برگاممم میشه ببینمشون؟
ایزانا:فک کردن*آره میشه بچه کوچولو
یورا:هوی تمه اسم دارما
ایزانا:خو اسمت چیه بچه پرو؟
یورا:یورا دِس تو چی؟
ایزانا:کوروکاوا ایزانا
««««««««و این شروع یه درامای قشنگ با پادشاهمون بود»»»»»»»
دیدگاه ها (۹)

Ran and Rindou(((:::

اهم...

this song...:}

حقققق+++

~My Dream Life~

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط